بیوگرافی کنستانتین
نام واقعی: کنستانتین / تولد: 1970 / وضعیت: فوت شده / مرگ: 2015 / جنسیت: مذکر / رنگ چشم: آبی / رنگ مو: بلوند تیره / ملیت: آمریکایی / حرفه: فرمانده میدان تثلیت / خانواده: آنا (خواهرش) / وفاداران: تثلیت / دشمنان: لارا کرافت، ریچارد کرافت، بازماندگان / به تصویر کشیده شده توسط: چارلز هالفورد (صدا)، زک وارد (صدا)
کنستانتین دومین ضد قهرمان ظهور توم ریدر است. او فرمانده میدان تثلیت است و سربازی ماهر و پر جذبه و رهبری الهام بخش است. او برادر جوان تر آنا نیز هست.
بیوگرافی
او و خواهرش آنا توسط تثلیت بزرگ شدند. ایمان کنستانتین به عنوان یک کودک متزلزل بود تا اینکه شبی از درد بیدار شد، دستانش حالا متحمل لکه شده بودند که کنستانتین را به این باور رساند که او توسط خدا انتخاب شده تا کارش را در زمین برای انجام بدهد. اسکارهایی که توسط آنا و برای تقویت ایمان کمرنگ شده او بودند تا او را شاغلی موثر و بی رحم برای تثلیت کنند. وقتی لرد کرافت به دنبال ابدیت جستجو میکرد، تثلیت دیده بانی او را میداد و از آنا استفاده کرد تا به او نزدیک شود. با اینکه کنستانتین از اینکه آنا تظاهر به دوست داشتن لرد کرافت میکرد ناخشنود بود اما به خودش اجازه نمیداد تا فکر کند احساسات او برای ریچارد واقعی بودند. هنگامی که تثلیت او را به خوبی شناخت، دستور اعدامش را دادند. آنا ناتوان به اجرای حکم بود پس کنستانتین خودش این کار را کرد.
جستجو برای منبع اللهی
سالها بعد، اعضای کشتی Endurance، خواستار پیدا کردن یاماتای شدند. تثلیت یک خدمه را به سمت یاماتای فرستاد و تمامی شواهد و احتمالا هیمیکو را از بین برد. آنها به خوبی وظیفه شان را انجام دادند و لارا کرافت مثل پدرش ننگ دیوانگی دریافت کرد. لارا برای اثبات چیزی که دیده بود تحقیقات پدرش را به دنبال پیامبر نامیرا و منبع الهی از سر گرفت. آنا به تثلیت هشدار داد و به کنستانتین و افرادش دستور داد تا لارا را تا مقبره پیامبر دنبال کنند. کنستانتین لارا و راننده اش را دنبال کرد و در آتش بار هلیکوپتر جیپ آنها را نابود کرد. کنستانتین که تصور میکرد لارا مرده است جستجویش به دنبال مقبره را ادامه داد. او و افرادش لحظاتی بعد وارد شدند و کنستانتین به افرادش دستور داد تا حمله کنند و تا جایی که میتوانند هر نشانی از موجودیت پیامبر را نابود کنند. او چاشنی را به کمربندش چسباند و اقدام به باز کردن قبر سنگی کرد و از دیدن لارا درون آن متعجب شد. لارا خواست بداند آنها که هستند و او فقط به او گفت که تقریبا میداند. او خواست تا بداند او با دست ساخت و بدن پیامبر چه کرده است. لارا حقیقت را گفت که مقبره خالی بوده و وقتی او آمده نه بدنی بوده و نه دست ساختی. کنستانتین راضی قدم زنان دور شد و برگشت و چاقو کشید تا لارا را بکشد با این حال وقتی دید لارا دینامیت را قاپیده است مکث کرد. لارا آن را به کار انداخت و انفجاری صورت گرفت. مقبره را نابود کرد و خیلی از جوخه کنستانتین را کشت. کنستانتین از حمله زنده ماند و بعدا توسط تثلیت گرفته شد. کنستانتین به مردی دستور داد تا به دنبال کرافت به خانه پدرش برود و کار او را تمام کند. مرد شکست خورد با این حال توانست کتابی را از لارا بدزدد که تثلیت را به منبع الهی در سیبری کشاند. کنستانتین فرستاده شد تا به همراه آنا عملیات را رهبری کند. او چشمان یکی از مردان خودش را به دلیل شکستش در کارخانه قدیمی شوروی با انگشت کور کرد و تماسی برای بازگشت به گولاگ (زندان سیاسی) دریافت کرد، جایی که آنها پایگاه عملیاتشان را رهبری میکردند و رهبر بازماندگان را که مردی به نام جیکوب بود دستگیر کرده بودند. کنستانتین وحشیانه او را مورد ضرب و شتم قرار داد و از او بازجویی کرد که برایش سودی نداشت و جیکوب را به سلول انداخت. او بیشتر اوقاتش را در کلیسایی خرابه در نزدیکی گولاگ قدیمی شوروی میگذراند. آنجا بود که لارا از آنسوی آن آمد و با لگد یکی از مردان بیهوش شد. کنستانتین لارا را به سلول انداخت. آنا در سلول به شکل یک زندانی ظاهر شد تا بتواند از احساسات لارا استفاده کنند. کنستانتین وانمود به خفه کردن آنا با سیم در مقابل لارا کرد تا بداند منبع الهی کجاست. لارا به او گفت نمیداند و از او خواست آنا را رها کند. آنا راضی، به کنستانتن گفت بایستد و به لارا حقیقت را گفت. لارا از خیانت آنا حالش به هم خورد و به طرف او تف کرد که در نتیجه کنستانتین خواست او را بکشد. آنا قبول نکرد و او را مجبور کرد بایستد و ببیند چه استفاده ای میشود از او کرد و لارا را به درون سلول در کنار جیکوب انداخت. او با آنا در اتاق عمل موقتی ملاقات کرد و هر دو مشاجره کردند که در نتیجه آنا سرفه کرد کنستانتین به او گفت که توسط منبع الهی نجات پیدا خواهد کرد. آنا به کنستانتین گفت که سربازان را به روستای جیکوب بفرستد تا بفهمد آنها چه میدانند. کنستانتین به سلولها فراخوانده شد و کشف کرد لارا و جیکوب رفته اند او هشدار را به صدا در آورد و هلیکوپتری گرفت و لارا و جیکوب را در محوطه قطار پیدا کرد و آنها را به آتش بست. آنها موفق به فرار شدند. کنستانتین بعدا دوباره لارا را پیدا و مجبورش کرد به رودخانه یخ زده بپرد. او تصور کرد که لارا مرده است و برای حمله به روستای بازماندگان رفت. بعد از اینکه حمله ناموفق بود آنا شدیدا او را بخاطر شکستش سرزنش کرد. کنستانتین هنگامی که زخمها باز و خونریزی کردند دعا کرد و از خدا خواست او را راهنمایی کند. او توضیح داد که خدا به او گفته بازماندگان را برای از دین برگشتن بکشد و و کوشش اش را کند بیشتر با زندانیان بی رحم باشد. بعد از اینکه تثلیت متوجه نقشه ای از کیتژ شناخته شده به نام اطلس شد تلاش هایشان را معطوف پیدا کردنش کردند. با این حال لارا زودتر توانست آن را بگیرد. کنستانتین افرادی را فرستاد تا به رصدخانه جایی که لارا از آن برای پیدا کردن مکان کیتژ استفاده میکرد حمله کنند. مردان کنستانتین موفق شدند اطلس را به دست بیاورند و در این فرایند جونا مایاوا را ربودند. کنستانتین و آنا از گنبد آب و هوای شوروی استفاده کردند تا اطلس را ببینند. با به دست آوردن مکان مطمئن اطلس، کنستانتین رفت تا از جونا بازجویی کند تا به چیزهایی که او میداند دسترسی پیدا کند. در اواسط بازجویی، جونا قبل از اینکه ناگهان صدای شلیک بشنود ناگهان خندید. لارا آمد و تلاش کرد تا از میان شیشه به او شلیک کند. جونا از حواس پرتی او استفاده کرد و به کنستانتین حمله کرد و بندها را باز کرد و اسلحه او را گرفت. لارا فریاد زد او را بکش! وقتی کنستانتین سر زندگیش خواهش میکرد جونا نتوانست خودش را متقاعد به شلیک به مردی که نمیشناخت کند و کنستانتین از تردید جونا برای چاقو زدن به او استفاده کرد که باعث وحشت لارا شد. او اتاق را ترک کرد و با مردانش تماس گرفت تا زندان را نابود کنند و همه را بکشند. کنستانتین به مردانش دستور داد تا بیرون بروند و خودش یکی از هلیکوپترها را خلبانی کرد و رفتند تا یخ در راهشان را بشکنند. آنها توسط بازمانده ها متوقف شدند اما بالاخره موفق شدند و وارد شهر شدند. نبردی بین تثلیت و بازماندگان و نامیراها شکل گرفت. کنستانتین متوجه لارا شد و به مردانش دستور داد تا برای متوقف کردنش با او همراه شوند. علیرغم توان تیراندازی بالایش و گروهش، لارا با کمک سوفیا و منجنیق توانست هلیکوپتر او را سرنگون کند.
مرگ
کنستانتین از حادثه جان سالم به در برد و تا اتاق ارواح در کمین لارا بود. او اسلحه های لارا را گرفت و به او حمله کرد. لارا از جنون او برای برتریش در پرت کردن حواس او استفاده کرد و به حمله های شدید نزدیک شد. کنستانتین نا امیدانه آخرین تلاشش را برای کشتن او کرد با این حال لارا از حمله او جاخالی داد و به سینه او زخم وارد کرد. کنستانتین ابراز کرد که این سرنوشت او نیست و لارا حقیقت را به او گفت. آنا او را مجبور کرده بود که باور داشته باشد توسط خدا انتخاب شده تا او را وفادارتر و ظالم تر کند. صدای بلندی که شنیده شد باعث شد لارا بخواهد برود کنستانتین از لارا خواست از او دور نشود. لارا او را رد کرد و کنستانتین فاش کرد تثلیت پشت مرگ پدرش بوده است. او پدر لارا را ترحم انگیز نامید و به لارا گفت او قبل از اینکه بمیرد برای زندگیس التماس میکرد. لارا دو انتخاب دارد، با او را بکشد یا اینکه رهایش کند. اگر دومی انتخاب شود لارا پاسخ خواهد داد: تو ارزششو نداری. و سپس شعله کنستانتین را در بر میگیرد و او در زیر شعله ها فرو میرود.
خصوصیات
کنستانتین مردی متدین و مومن به خدا بود. او باور داشت که جنگجویی انتخاب شده توسط خداست و از عقده ناجی بودن رنج میبرد و تمام قساوت هایی که انجام میداد را با گفتن اینکه در راه خدا بودند توجیه میکرد. او مردی سنگدل و بی رحم بود که زمانی که چشم زیر دستش را که در دستورش ناموفق مانده بود با انگشت سوراخ کرد و او را روی زمین رها کرد تا رنج ببرد معلوم بود. او وحشیانه زندانیان را در بازجویی آسیب میرساند و با کشتن بازماندگان که آنها را مرتد حساب میکرد ذره ای احساس ناراحتی نمیکرد. او باور داشت که قصدش پالاییدن دنیا از تمام گناه است. علیرغم بی رحمی هایش او کاملا بی قلب نبود و خالصا خواهرش را دوست داشت. انگیزه او برای جستجو به دنبال منبع الهی قبل از هر چیزی نجات زندگی خواهرش بود. او همچنین از عادت سیگار کشیدن آنا با وجود بیماریش ابراز نارضایتی میکرد. کنستانتین خیلی از خواهرش حفاظت میکرد و این را وقتی قبل از اینکه لارا کلمه ای تحقیر کننده به آنا بگوید سیلی زد و توی سینه اش لگد زد وقتی توی صورت آنا تف کرد معلوم بود. کنستانتین نگران این بود که خواهرش احساسات دروغی را خیلی خوب برای لرد کرافت نشان میدهد و آنها را باور میکرد و نمیخواست باور کند که آنا بدون ریا او را دوست دارد.
مهارت ها و توانایی ها
استحکام عالی: استحکام او حداکثر تواناییهای انسانی دیده میشود. او توانایی چیرگی بر مردان بالغ را بدون کوشش زیاد، تسلیحات مورد استفاده زیاد و حتی نابودی چشمان یک مرد تنها با شست هایش دارد.
تحمل درد: انعظاف پذیری، بنیه و مقاومت او بیش از یک انسان معمولی بود. حتی بعد از مصدومیت هایی که خیلی از افراد دیگر را میکشت کنستانتین به حد کافی خوب ماند تا با کینه درباره پدر لارا بگوید. بهترین جایش اینکه هنگامی که سوراخ های دستش خونریزی میکرد به نظر میرسید دردی ندارد و میتوانست علیرغم آن با دقت عالی با اسلحه کار کند.
کارشناسی اسلحه: او توانایی استفاده از اسلحه های پیشرفته با مهارت کامل را داشت و دارای مهارت خلبانی و تیراندازی بود.
رهبری با تدبیر: او توانایی رهبری یک گردان نیروهای تثلیت با تخصص استثنایی را داشت و آنها را تا تاخت و تاز به درون کوهستان های سیبری تا زمانی که توسط تلاش های بازماندگان، افراد نامیرا و لارا کرافت پس زده شدند داشت.
ارعاب: ایمان کنستانتین به خدا او را از دست دادن با واقعیت محروم کرد. ترکیب این با قدرت او به این معنی بود که میتواند تقریبا همه را از چیزی که او اگر در راهش قرار بگیرند انجام خواهد داد بهراساند. او باور داشت کار خدا را انجام میدهد حتی اگر کار خدا نسل کشی باشد.
جاذبه: کنستانتین جاذبه زیادی (جذابیت نفوذ و قدرت کلام) داشت و برای خیلی از سپاهیان رده پایین تثلیت الهام بخش بود.
خلبان هلیکوپتر: او توانایی جاخالی دادن استادانه از گلوله های منجنیق سوفیا را داشت و این نشان میداد او توانایی فوق العاده ای به عنوان خلبان هلیکوپتر دارد.
نکات جالب
- کنستانتین در یکی از مستندات میگوید که او هنگامی که زخم ها در دستانش اولین بار ظاهر شدند یک کودک بود که با فریاد از درد بیدار شد. در مستند دیگری توسط آنا، فاش شده است که "زخم" او در حقیقت بخاطر چاقو زدن او به دستانش با چاقویی در دستور قوی کردن ایمان او هم به تثلیت و خودش بود.
- طبق مستند، کنستانتین از همه چیز میپرسید و به ایمانش اعتماد نداشت و درباره آن بی خیال بود.
- کنستانتین ایمانش به خدا را به دست آورد اما کاملا به تثلیت وفادار نبود. وقتی به لطف اطلس مکان منبع را کشف کردند به آنا گفت که وقتی آنها منبع اللهی و ارتش ابدی خدا را داشته باشند تثلیت و هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
- ممکن است که خود کنستانتین پاسخگوی مرگ لرد کرافت باشد.
کانال تلگرام طرفداران توم ریدر و لارا کرافت
بیوگرافی آلیا
پروفایل
نام: آلیا / تولد: احتمالا 1950-60 / وضعیت: فوت شده / جنسیت: مونث / حرفه: بازمانده / خانواده: جیکوب (شوهر)، سوفیا (دختر) / وفاداران: بازماندگان
آلیا عضوی از بازماندگان بود. او و جیکوب عاشق هم شدند. آلیا شبیه یکی از عشقهای قبلی جیکوب بود و وقتی جیکوب تنها بود و در دره قدم میزد آلیا پیش او رفت و برای اولین بار همدیگر را در آغوش کشیدند. آلیا باردار شد و برای جیکوب دختری به دنیا آورد که نامش را به خاطر عشق قبلی جیکوب سوفیا گذاشتند.
بیوگرافی نادیا
نادیا یکی از بازماندگان و نوه نگهبان سابق گولاگ (زندان سیاسی) به نام ایوان و زیست شناسی به نام سرافیما می باشد.
پروفایل
نام: نادیا / وضعیت: زنده / جنسیت: مونث / ملیت: روسی / فرهنگ: بازمانده / خانواده: ایوان (پدربزرگ) سرافیما (مادربزرگ) / وفادار به: بازماندگان / دشمنان: تثلیت / به تصویر کشیده شده توسط: اشلی بورچ
زندگی
نادیا در روستای بازماندگان به دنیا آمد. ایوان، پدربزرگش و مادرش بعد از مبارزه با اهل شوروی هایی که به دره هجوم آورده بودند به بازماندگان پیوستند. ایوان علیرغم اینکه یک نگهبان سابق بود، اخلاقیات خود را حفظ کرد و به درمان زندانیان پرداخت و تلاش کرد به آنها کمک کند که همین سبب زندانی شدن او شد. او به نوه اش خواندن روسی و نحوه کارکرد اسلحه آموخت و به او گفت که چطور مادربزرگش توسط شوروی ها به WIcked Vale برده و توسط ساحره، بابا یاگا کشته شده است.
مقبره ساحره
نادیا بعد از اینکه پدربزرگ به خانه بازنگشت مشکوک شد که او به Wicked Vale رفته تا انتقام مرگ معشوقه اش، سرافیما را بگیرد. وقتی به نزدیکی Wicked Vale رسیده بود به طرف سربازان ترینیتی دوید و چند تای آنها را کشت و خودش هم زخمی شد. نادیا که بدون مهمات و با اسلحه خراب شده خود راهی برای دفاع نداشت درون قفسه انبار فلزی پنهان شد. او در تله افتاده و بی دفاع شده بود و صدای شورش مردم را از بیرون می شنید. نادیا آماده شد تا برای زنده ماندن فردی که با او روبرو می شود را گول بزند برای همین وقتی در باز شد اسلحه خود را به سوی کسی که او را یافته بود نشانه رفت که خوشبختانه آن شخص لارا کرافت بود که قبل از اینکه اسلحه نادیا پر نشود و معلوم شود بی خطر است، برای او توضیح داد با ترینیتی نیست. نادیا لحظه ای را به استراحت گذراند و سپس برای لارا توضیح داد که به دنبال پدربزرگش می گردد که باور دارد بخاطر ساحره بابا یاگا گمشده است. او که خودش مجروح و ناتوان به رفتن بود از لارا خواست تا به جای او برود و لارا که باور نداشت ساحره ای وجود داشته باشد پذیرفت. او بعد از رفتن به Wicked Vale و قبل از مکالمه پایان یابد با نادیا تماس گرفت و چیزی درباره گلها و گرده به او گفت. نادیا سعی کرد دوباره با لارا تماس بگیرد اما لارا جواب نداد و او گمان برد که لارا توسط بابا یاگا کشته شده است. لارا در نهایت پاسخ داد و گفت که دچار افکار توهمی شده. وقتی لارا به کارخانه بزرگ مشروب سازی رسید نادیا به او گفت گلی در دره می روید که میتواند سبب اوهام شود. لارا نتیجه گیری کرد که ساحره در اصل یک انسان معمولی است که با ترکیب گرده ها اسلحه توهم ساز قدرتمندی به وجود آورده است. سپس دریافت که باید راهی برای رفع اثرات گرده باشد و در آزمایشگاه یادداشت هایی از مادربزرگ نادیا پیدا کرد. او به نادیا گفت که راهی برای غلبه بر گرده وجود دارد. نادیا خوشحال شد و باور داشت که مادربزرگش باری دیگر پدربزرگش را نجات داده است. نادیا ترکیبات پادزهر را جمع آوری کرد و لارا را در Wicked Vale ملاقات کرد. آنها دیدند که خانه متحرک بابا یاگا چیزی که آنها فکر می کردند نیست و اتاقک ترنی است که طوری تزئین شده تا به نظر شبیه آن باشد که پا دارد. نادیا و لارا اتاقک ترن را نابود کردند و ایوان را بیرونش یافتند. اگرچه او سریعا از حال رفت ولی آنها به او پادزهر دادند. نادیا مشغول نگهداری از پدربزرگش شد و لارا برای مقابله با بابا یاگا رفت. مدت کمی بعد ایوان بیدار شد و برای نادیا توضیح داد که بابا یاگا سرافیما را نکشته بلکه خودش سرافیماست که شنل پوشیده تا کسانی که با او بدرفتاری کردند را بکشد و بقیه کسانی را که به سراغش میایند بهراساند و به لارا التماس کرد او را نکشد. بعد از اینکه مبارزه تمام شد نادیا و ایوان وارد صحنه شدند و لارا را دیدند که مقابل سرافیمای بدون ماسک ایستاده بود که باور نداشت ایوان زنده باشد. ایوان به سوی او شتافت و لارا و نادیا آنها را تنها گذاشتند. نادیا ظرف های حاوی سم سرافیما را معدوم کرد و ابراز کرد می دانسته سرافیما همان بابا یاگاست و قبل از اینکه لارا آنجا را ترک کند از او بخاطر کمکش تشکر کرد.
تاریکی سرد
بعد از اینکه لارا نقشه های ترینیتی در دره را بهم ریخت نادیا برای انهدام ساختمان تحقیقات اسلحه های شوروی که گاز جهش یافته ای منتشر می کرد به کمک او رفت. نادیا در هلیکوپتر ماند و از طریق رادیو کمک می کرد. او همچنین برای طرح برنامه نابودی هسته مرکزی که در نتیجه آن گوی آتش سم را می سوزاند و در هوا پخش می شود با او همفکری می کند.
خصوصیات شخصیت
- نادیا شخصیت سرزنده ای دارد و سریع با لارا دوست می شود. به نظر می رسد او تا اندازه ای خوش بین است و متوجه نیمه پر لیوان است. با این حال برخی اوقات لارا را می آزرد.
- به نظر می رسید نادیا تحت فشار اضطراب است و این هنگامی که لارا او را بخاطر پرتی حواس حین تلاش برای انهدام ساختمان اسلحه های شوروی سرزنش می کند و دوم هنگامی که در دره ساحره نگران است و می خواهد دوباره بعد از قطعی خط با لارا تماس بگیرد.
نکات جالب
- نادیا همان روپوشی را می پوشد که فروشنده گیاهان دارویی در خرابه های دره جئوترمال می پوشد.
- از نادیا به عنوان دومین شخصیت حالت co - op استفاده می شود.
- این تنها موردی است که هیچ یک از بازیکنان لباسی را انتخاب نمی کند. اگر یک بازیکن لباس را انتخاب کند، دو لارا را می بینند.
- اگر بازیکن درخواست نادیا برای گشتن برای پدربزرگش را نپذیرد و محل را ترک کند پس از بازگشتن از قلمرو شکار، ممکن است نادیا را در حال قدم زدن در اطراف منطقه به دنبال لارا پیدا کنید.
کانال تلگرام
@TombRaider