
کنراد راث
پروفایل
تولد: 1961 / وضعیت: در 2013 فوت شده / جنسیت: مذکر / قد: 185 / رنگ چشم: آبی / رنگ مو: خاکستری (سابقا سیاه) / ملیت: انگلیسی / حرفه: تفنگدار دریایی سلطنتنی، کاپیتان کشتی اندورنس / عنوان: کاپیتان / وضعیت تاهل: مجرد / خانواده: آلیشا ریس (دختر) / وفاداران: اعضای اندورنس (اعضای کشتی) / دشمنان: برادری سولاری / به تصویر کشیده شده توسط: رابین اتکین داونز
تو می تونی اینکارو کنی لارا. هر چی باشه...تو یه کرافتی
(راث لارا را از توانایی هایی که دارد مطمئن میکند.)
کنراد راث کاپیتان کشتی اندورنس، عکاسی رهامزد و شکارچی گنج بود. او تفنگدار دریایی سلطنتی سابق بود که در دو ماموریت رزمی خدمت کرده بود و به صخره نوردی، پیاده روی و شنا علاقه داشت. راث بعد از مرگ پدر لارا قیم قانونی او شده و مربی و در جایگاه پدرش بود.
زندگی
راث در شفیلد واقع در جنوب یرکشایر و سال 1961 به دنیا آمد. درباره جوانی و کودکی او چیز زیادی شناخته شده نیست. به عنوان مردی جوان، راث به گروه تفنگداران دریایی سلطنتنی پیوست. راث بعد از خدمت در دو ماموریت رزمی ارتش را ترک کرد و از مهارتهای ویژه اش برای شنا و شکار آزاد به همراه تفنگدار دریایی سابق و دوست قابل اعتمادش گریم استفاده کرد. راث یک کشتی تحقیقاتی خرید و نام آن را به خاطر کشتی قهرمانش - کاشف ایرلندی ارنست شکلتون، Endurance نامید. راث به دنیا سفر میکرد و برای سر سختی و مهارتش شهرت کسب کرده بود. تمایل او به پشت سر گذاشتن قانونهای دردسرساز در داد و ستد دست ساختهای باستانی محدود میشد و وفاداری او به کارفرمایانش او را تبدیل به کلکسیونری کرده بود که افراد زیادی خواهانش بودند. شهرت او توجه باستان شناس معروف ریچارد کرافت را جلب کرد. تا چندین سال، راث، کرافت را در 12 شکار گنج به عنوان راهنما و در مواقع لازم محافظ همراهی کرد. از طریق یکی از این مشاغل بود که راث لارا، دختر کرافت را ملاقات کرد که بعدها با او بزرگ شد و بهم احترام میگذاشتند. به همین دلیل راث معمولا اولین نفری بود که لارا به سراغش میرفت بخاطر اینکه سر پدرش همیشه شلوغ از آن بود که بخواهد به او توجه کند. راث لارا را دوست داشت به طوری که انگار دختر خودش بود. او تلاش کرد تیراندازی را به ریچارد کرافت یاد دهد اما کرافت امتحان بدی داشت بنابر این آموزشها را رها کرد: راث به جای آن به لارا آموزش داد که به خوبی آن را آموخت و به لارا کمک کرد تا بدن آملیا را به دست بیاورد و آن را به خانه اشرافی کرافت بازگرداند و به کرافت کمک کرد تا همسرش را احیا کند. او از کرافت خواسته بود تا به مراسم مذهبی نرود زیرا از اینکه فایده ای نداشته باشد میترسید اما کرافت خواهش دوستش را رد کرد و تلاش کرد تا همسرش را احیا کند که ناموفق بود. بعد از استراحت دادن به آملیا، ریچارد شروع به جستجوی وسواس گونه خود به دنبال ابدیت کرد. او در مورد تحقیقاتش بدگمان شد (همه را دشمن تصور میکرد) و راث را مجبور کرد تا تیمی از سازندگان را اجیر و آزمایشگاهی مخفی برای انجام تحقیقاتش در خفا بسازند. بعد از خودکشی ظاهری کرافت، راث سرپرست قانونی لارا شد و اصرار داشت تا مهارتهای تجربی شامل صخره نوری، رانندگی هواپیما و کشتی و دیگر مهارتهای بقا را اگرچه آنها کمی برای وارث ثروتمند بریتانیایی غیرعادی بودند به او بیاموزد. راث با جوسلین ریس در باری در نیویورک و بعد از بهوش آمدن از ضربه بیهوش کننده او ملاقات کرد. او شدیدا نوشیده بود تا اندوه هایش را فراموش کند. آنها رابطه عاشقانه ای تشکیل دادند که در نتیجه جوسلین باردار شد. او تصور میکرد که راث نمیخواهد هیچ کاری برای بچه کند و کارش را ترک کرد و پدر آلیشا بودن را از راث مخفی کرد. راث به جوان شدن لارا و به خصوص برای تصمیم او برای استفاده نکردن از پولهای جمع شده و ارث برای پرداخت شهریه دانشگاهش و مستقل بودنش افتخار میکرد.
اعزام به یاماتای
راث منتظر پرداخت بزرگی بود که میتوانست از آن برای بازنشستگی استفاده کند. او این فرصت را در قالب جیمز وایتمن دید که او را برای فصل سوم شو خود بکار گرفته بود. راث بر این اساس که او خدمه خود را انتخاب کند قبول کرد و وایتمن هم موافقت کرد. پس از اینکه شو وایتمن کنسل شد، او و راث تلاش کردند بودجه بیشتری جمع کنند. آنها به دنبال عموی سامانتا نیشیمورا بودند که میخواست 60 درصد بودجه را کاهش بدهد و میدانست که پیشنهاد کم ممکن است رد بشود و راث قبول کرد. رات از نظریه یاماتای لارا که درون مثلث اژدها واقع شده بود و در آن کشتی هایی برای ناپدید شدنشان معروف شده بودند حمایت کرد و معتقد بود ارزش چک کردن را دارد و میدانست بودجه آنها محدودیت دارد و خواست تا با کشتی بروند. در داخل مثلت اژدها کشتی توسط طوفانی عظیم مورد حمله قرار گرفت. همانطور که کشتی شروع به دریافت آب به درون خود میکرد راث درخواست کمک فرستاد. او لارا را در راهرویی سیل زده و در تلاش برای باز کردن در دید و لارا را نجات داد. اگرچه زمانی که کشتی دو تکه شد لارا را تشویق به پرش کرد و او این کار را کرد توانست دست او را بگیرد اما لارا دستش سرخورد و به درون آب سقوط کرد. راث توانست به تنهایی به ساحل برود. او راه خود را روی زمین ادامه داد و مخابره های رادیویی را برای تماس با آنچه که از خدمه اش باقی مانده بود فرستاد و آنها را دوباره جمع و گروه کرد. او از شنیدن صدای لارا در رادیو خوشحال شد و با وجود درخواستهای او، نمی توانست موقعیت خود را ترک کند و لارا را تشویق کرد تا به تنهایی راه خود را به سوی او بگیرد. او بعدا با لارا تماس گرفت تا بفهمد او کجاست و لارا او را از قتل عام اعضا توسط سولاری مطلع کرد. راث همدردی خود را به لارا هنگامی که او مجبور به کشتن چندین نفر از آنها شد ابراز کرد. او لارا را تشویق کرد تا عجله کند و به او برسد. مدت کوتاهی بعد از اینکه او توسط گروهی از گرگ ها آسیب دید یکی از گرگ ها پایش را گاز گرفت و دیگری بسته آذوقه او را که بسته پزشکی و فرستنده های رادیویی هم در آن بود برد. لارا سر رسید و تلاش کرد برود و بسته او را بگیرد و از خونریزی او جلوگیری کند. لارا او را به پناهگاه برد و رفت تا بسته را پس بگیرد و پای او را ببندد. او لحظاتی بعد به هوش آمد و به لارا برای تواناییش برای دریافت بسته افتخار کرد و با مهارتهای کمک اولیه او تحت تاثیر قرار گرفت. او به لارا گفت که بهترین راه برای انتقال سیگنالهای ضعیفشان استفاده از برج رادیویی است و به او یادآوردی کرد که با پای باندپیچی شده نمیتواند خودش بالا برود. بعد از چندین واژه امیدوار کننده و تشویقی، راث به لارا تبر صخره نوردیش را داد و وقتی او رفت راث تصمیم گرفت تا برای خودش چوب دستی بسازد و حتی توانست یک تفنگ تک تیرانداز قدیمی و مهمات پیدا کند. او خودش را در موقعیتی کمتر در تیررس رساند و متوجه هواپیمایی شد که سیگنالهای ضعیف آنها را دریافت کرده و توسط طوفان دچار مشکل شده بود و در بالای جایی که او بود سقوط کرده بود. لارا دوباره به راث رسید. وقتی لارا میلش برای نجات خلبان (که با چتر نجاتش از هواپیمای در حال سوختن پرید) را ابراز کرد راث سعی کرد تا جلوی او را بگیرد و گفت این خیلی خطرناک است و خلیان زنده نخواهد ماند. لارا با این حال رد کرد و به دنبال خلبان رفت و راث را پشت سر گذاشت. راث راهش را به کاخ ژاپنی در پایه کوه گرفت تا با بقیه گروه ملاقات کند. او متوجه لارا شد که توسط دو سولاری مورد حمله قرار گرفته بود و آنها را با تک تیراندازش کشت. لارا او را از مرگ گریم مطلع کرد که او ناراحتی عمیقش را ابراز کرد. راث لارا را در حین گذر از پل پشتیبانی کرد و بعدتر سوار هلیکوپتر نجاتی که به تازگی فرستاده شده بود لارا را پیدا کردند و او را تشویق به پرش کرد و باری دیگر او را گرفت. وقتی توانست لارا را با موفقیت به درون هلیکوپتر بکشد. لارا خلبان را مجبور کرد تا او را به زمین برساند با این حال خیلی دیر شده بود و طوفان هلیکوپتر را نابود کرد.
مرگ

راث از هلیکوپتر به بیرون پرت شد و روی زمین افتاد. بعد از به دست آوردن هوشیاری، متوجه به هوش نیامدن لارا شد. او خودش را از تکه ای از مخروبه های هلیکوپتر که رویش افتاده بود آزاد کرد و به سمت لارا حرکت کرد و فهمید او نفس نمیکشد. او شروع به اقدامات احیا کرد و تا جای ممکن این کار را سریع انجام میداد. بعد از اینکه او موفق به بازگردانی او شد گروه کوچکی از برادری سولاری که توسط ماتیاس رهبری میشد به آنها حمله کردند. راث با پیستول خود به دو نفر از اعضای سولاری شلیک کرد. هنگامی که ماتیاس نزدیک بود با تبر به لارا بزند. اسلحه راث درست موقعی که ماتیاس تبر را به طرف آنها پرتاب کرد ایستاد یا خالی از تیر شد. راث برگشت و خود را سپر لارا کرد و تبر به کمرش فرو رفت و لارا را رها کرد. راث پیستول دیگرش را برداشت و باقی مانده های سولاری به جز ماتیاس، که از شلیک راث فرار کرد را کشت. با از حال رفتن راث لارا شروع به گریستن کرد و برای ترک کردن او عذرخواهی کرد و به او اطمینان داد بدون او حالش خوب خواهد بود. راث قبل از اینکه درگذرد پیستول هایش را به او داد تا برای زنده ماندن بجنگد. لارا او را تکان داد و برای از دست دادنش گریست.
بعد از رهایی
ریس، سم، جونا و الکس راهشان را به محل سقوط ادامه دادند و سر رسیدند. ریس با دیدن مکان جسد راث وحشت کرده و سر لارا پرخاش کرد که سم سعی کرد او را آرام کند. جونا پیشنهاد کرد برای راث خاکسپاری انجام بدهند.
پس از مرگ
یک توده دفن آماده شده و بدن راث سوزانده شد.
خصوصیات
- رات سبک رهبری خود را بر روی قهرمان خود، ارنست شکلتون، شکل داده بود. رفاه و ایمنی خدمه برای راث بسیار مهم بود و او به طور غریزی میدانست که چطور یک عضو خدمه خوب انتخاب کند. او همچنین رهبر فعالی بود که میدانست چگونه روحیه همکارانش را تقویت کند، هم تفریح کنند، خوش بین باشند و هم واقع بینانه باقی بمانند.
- راث در پاره ای از اوقات سنگدل به نظر میامد و به نظر میرسید درباره مردن خدمه اهمیتی نمیدهد، اگرچه نباید به خاطر نشان ندادن احساساتش قضاوت شود.
-راث خودش را با دریا ازدواج کرده بر آورد میکرد. او به دنبال یافتن یک امتیاز بزرگ بود که به او اجازه دهد بازنشست شود و درون کشتی تفریحی روزهایش را با قایقرانی و هر جا که باد او را برد بگذراند. او امیدوار بود اگر لارا درباره یاماتای و اهمیتش راست میگوید این آخرین کارش باشد.
نکات جالب
- در واقع، ایمان راث به لارا و تئوری های او دلیل مرگ راث شد.
- علیرغم ظاهر خشنش راث طرفدار شعر بود و به کارهای ویلیام وردزورث علاقه داشت.
- راث همچنین طرفدار کمدی بود و به نظر میرسید کار مانتی پایتون را دوست دارد.
- موهای راث سیاه بود - همانطور که در سری کمیک میبینید - وقتی او تقریبا 36 سال داشت. فقط 6 سال بعد، وقتی با لارا از اسنودون بالا میرود موهایش کاملا خاکستری نشان داده میشود.
- سلاحهای انتخابی راث یک جفت اسلحه 1911 - مخصوصا Remington 1911 R1 Enhanced هستند. او بعد از مرگش آنها را به لارا میدهد. اینها اسلحه های نمادین سری توم ریدر هستند. او به آنها به عنوان دوست قدیمی اشاره میکند، با این حال Remington 1911 R1 تنها از سال 2010 در بازار بوده است.
- راث توسط رابین اتکین داونز صداگذاری شده است. در ضمن، داونز صدای چندین ضد قهرمان در سری آنچارتد، یعنی اتوق ناوارو در Uncharted: Drakes Fortune، تالبوت در Uncharted 3: Drake's Deception و هکتور الکزار در Uncharted 4: A Thief's End را به عهده داشته است. او همچنین به عنوان مدل بصری برای تنزین و صدای وینست پرز خدمت کرده است که Uncharted 2: Among Thieves و Uncharted: Golden Abyss respectively بوده اند.
- راث همچنین بسیار شبیه ویکتور سولیوان از سری آنچارتد است. هر دو مربیان و شخصیتهایی مانند پدر برای شخصیت اصلی هستند، هر دو عادت به سیکار کشیدن دارند و هر دو به بحرانی ترین نقطه علاقه دارند و هر دو سابقا در ارتش بوده اند.
- مرگ راث در یاماتای تعیین شده و مناسب است زیرا این محل نیز محل استقرار نهایی کشتی او بود.