جلسات

جلسات به اسناد قابل جمع آوری ویژه موجود در Rise of the Tomb Raider اشاره دارد. هر سند بخشی از جلسات درمانی ضبط شده لارا کرافت است. پنج سند جلسه در بازی وجود دارد. افکار لارا واکنش او به اسناد است.

عواقب
پزشک: بسیار خب، شروع میکنیم. امروز سه شنبه ۲۵ جولای هست و من اینجا با خانم لارا کرافت هستم. امروز عصر حالتون چطوره خانم کرافت؟
لارا: خوبم، متشکرم.
پزشک: خانم کرافت، جوکهای زیادی درباره کلمه "خوبم" تو روانشناسی هست که اغلب به معنی عدم ابراز احساسات درونیه.
لارا: هممم. فکر میکردم جوکها قراره بامزه باشن.
پزشک: میتونم اینو یه شوخی حساب کنم. به هر حال اگه قراره طی این زمانی که با همیم به چیزی برسیم باید صادق باشی. حالا میتونی صادقانه احساست رو بهم بگی... "خوبی"؟
لارا: نه. مدتیه که نه.
آنا: ذهن لارا تقریباً کاملاً بسته‌س. اما مشخصه که داره رنج میکشه. ترینیتی بدون شک ازم میخواد تا اینو علیهش استفاده کنم.
افکار لارا: اینا... اینا نسخه هایی از جلسات خصوصی روانشناسیه که بخاطر رخداد جزیره داشتم. آنا برای به دست آوردن اینا چه غلطی کرده؟

کابوس ها
پزشک: از خوابهات بیشتر برام بگو...
لارا: کابوسن و یادم نمیان... فقط حس میکنم که بودن.
پزشک: تو خوابها اغلب احساسات از مشخصه ها مهمترن. در مورد احساساتت بهم بگو.
لارا: توی جزیره ام و دوستام دارن میمیرن. هیچکاری نمیتونم بکنم و همش تقصیر منه.
پزشک: لارا از چیزی که قبلا بهم گفتی اینطور فهمیدم که دوستات بخاطر تو از جزیره نجات پیدا کردن.
لارا: فقط چندتاشون.
پزشک: اگه تو نبودی هیچ کدوم اونا زنده نمیموند. تقصیر تو نیست.
لارا: اگه بخاطر من نبود هیچکدومشون اونجا نبودن. البته که تقصیر منه.
آنا: هوم، گناه محرک خوبی تو خانواده کرافته. ما اثرشو روی پدرش استفاده کردیم بیاین ببینیم که لارا رو به کجا میکشه...
افکار لارا: هر جایی که میرفتم آنا مراقبم بوده و جاسوسیمو میکرده...

سم
پزشک: از زمان بازگشتت به بقیه بازمانده ها رسیدگی کردی؟ با دوستتت سم در تماس بودی؟
لارا: میدونی که نبودم. حتی اگه دکتراش اجازه بدن... اون نمیخواد منو ببینه...
پزشک: تو قبل از جزیره خیلی باهاش صمیمی بودی.
لار: ...بی خیالش شو.
پزشک: باید جدایی از کسانی که بهشون نیاز داری سخت بوده باشه. هنگامیکه درباره تروما با افرادی که میتونیم صحبت کنیم، روند بهبودی تسریع میشه.
لارا: نمیشه دلسوزی رو انجامش ندیم؟ میدونی که ناراحتم میکنه، بهت که گفتم. این چیزیه که سم میخواد و من باید قبولش کنم.
پزشک: میتونم به چیزی که باید بگی گوش کنم ولی باید با یکی درددل کنی لارا. مهم نیست چقدر فکر میکنی تنهایی، تو تنها نیستی.
آنا: شاید داریم زیادی بهش فشار میاری بهش رسیدگی میکنم و آزمایشش میکنم. اگه آماده درددل با کسی باشه... اون شخص باید من باشم.
افکار لارا: آنا سالهاست که به پیشنهاد ترینیتی روی من تاثیر میذاشته.

اعتقاد
پزشک: پس لارا. میخوام درباره پدرت بگی. میدونم که در مورد تحقیقاتش تو دانشگاه سؤال کردی.
لارا: من فقط چند سوال داشتم. چیزای زیادی تو ذهنمه اما نمیتونم ربطشون بدم. پدرم مشغول تحقیق در مورد چیزی شبیه به اون چه تو اون جزیره تجربه کردم بود.
پزشک: فکر نمیکنم این کمکی کنه از تروما خلاص بشی. راستش حتی برعکسشه.
لارا: چرا کمک میکنه. این بهم تمرکز میده.
پزشک: ولی پدرت... نمیدونم چطور بگم...
لارا: غیرعادی بود؟ دیوونه بود؟ خب، الان هم مردم درباره من همین رو میگن.
پزشک: دقیقاً زدی به هدف، لارا. دیگه نمیتونی احساساتت رو بهتر کنی.
آنا: این نشونه خوبیه. لارا داره عصبانی میشه و وقتی عصبانی میشه کارایی میکنه. باید بیشتر بهش فشار بیاریم... باید خشمشو به مسیر مناسب هدایت کنیم. ترینیتی فکر میکنه دارم وقتمو تلف میکنم ولی اگه فقط یه نفر باشه که تحقیقات پدرش رو ادامه بده اون لاراست. 
افکار لارا: اون منو به این امید که راه رو نشونش بدم هل داد جلو و منم این کارو کردم.

آرام
پزشک: این سومین بار تو امروزه که داری به جونا اشاره میکنی. پیداست زمان زیادی رو باهاش میگذرونی.
لارا: اون یکی از چند نفریه که میدونه من چی کشیدم.
پزشک: نگرانم مبادا زمانی که باهاش میگذرونی برای سلامتت خوب نباشه.
لارا: اوه جدا؟ باید توضیح بدم؟
پزشک: اون یادآور گذشته‌س و باعث میشه تو دوباره و دوباره و دوباره به جزیره‌ تو سرت برگردی. به استثنای چیزای دیگه.
لارا: جونا باعث میشه خودمو حس کنم و برای هر ساعت پول مصاحبه نمیگیره.
آنا: جونا مشکل ساز میشه. اون آرومش میکنه و لارا به حرفاش گوش میکنه. کاری میکنه از تحقیقات دور شه. باید قبل از اینکه کاری کنه از صحنه خارجش کنم.
افکار لارا: اون سعی میکرد منو از جونا دور نگه داره. خب، حداقل تو این یکی شکست خورد...

کنترل
پزشک: میگی که تو کنترل کردن خودت مشکل داری؟
لارا: همه اینطوری نمیشن؟ منظورم اینه... هیچکس که دلش نمیخواد کنترلش رو از دست بده، میخواد؟
پزشک: ولی همه چیزی که تجربه کردی رو تجربه نکردن.
لارا: باید موقعیت رو کنترل میکردم... اگه این کار رو نمیکردم هممون تو جزیره میمردیم.
پزشک: از کنترل کردن لذت میبری؟
لارا: منظورت کشتنه، نه؟ از کشتن لذت ببرم؟ من این کارو میکردم چون چاره ای نداشتم!
آنا: لارا از سؤالات اجتناب میکنه. سخته که بگیم آیا اون فقط لجبازه، یا در واقع از پاسخها وحشت داره. با پایان کار ممکنه با حقیقت تلخ شخصی که بهش تبدیل شده روبرو بشه.
افکار لارا: اون همه چی منو میدونست... از وقتی بچه بودم نقشه اینو میکشید.

​​- تماس رادیویی

تماس رادیویی به اسناد مخصوص قابل جمع آوری که در Rise of the Tomb Raider یافت میشوند اشاره دارد. هر سند قطعه ای از تماس رادیویی ضبط شده جونا مایاوا است. در کل چهار سند تماس رادیویی در بازی وجود دارد. افکار لارا، واکنش او به این اسناد است.

جدا از هم

لارا لارا لااااارا جوابمو بده. آخرین بار که دیدمت... لعنت بهش، لارا بهتره که نمرده باشی. بعد از بهمن، یه ضربه بهم خورد. یه اکوی کوتاه، اگه اون صدای تو نبوده لعنتش میکنم. میدونم که اونو شنیدم. میدونم زنده موندی. حداقل از بهمن. تا حالا صدایی نشنیدم ولی سعیم رو میکنم. میدونم که بهم گفتی که برم به جایی امن اما... واقعاً انتظار داشتی که من تو رو اینجا رها کنم؟ بفرما، باید منو بهتر از این ها بشناسی.
افکار لارا :تماس رادیویی از جوناست. ترینیتی حتماً همونطور که منو تا دره زیر نظر داشته اون رو هم زیر نظر داشته...

تماس

نمیدونم پیاممو میخونی یا نه لارا. اما من قصد دارم تلاشمو کنم. یه چیزی اینجاست. از یه درخت بالا رفتم تا دید بهتری از دره به دست بیارم - میتونم ساختمون های قدیمی و برخی فعالیت ها رو ببینم. به نظر میرسه اونا هلیکوپتر های زیادی دارن و انواع تجهیزات رو با اون میارن. باید ترینیتی باشه، این تنها توضیحی هست که دارم. یعنی اونا ما رو تعقیب کردن؟ من از چند ساعت گذشته مراقب گشت های اونا هستم. فکر میکنم اگه درست وقت بذارم میتونم بهشون نزدیک شم. تو همیشه تو این موقعیت ها از من بهتر بودی... اگر اونجا هستی و میتونی صدای منو بشنوی... لطفا ... مراقب باش.
افکار لارا: تمام راه رو تا تسهیلات رفتی... انتظارشو داشتم. مراقب خودت باش، جونا.

خطر

این بار زود بیدار شدم. گفتم شاید چیزایی بفهمم که وقتی پیدات کنم کمک کنه. این چیزیه که من میدونم، اینجا عملیاتی هست. صدها سرباز، بدون نشان و هیچ چیز، همه در این تأسیسات قدیمی روسی متوقف ساکن شدند - که به نظر میرسه که زمانی یکی از زندانهای افتضاح سیاسی بوده. من به اینجا اومدم و فکر کردم بهم احتیاج داری، اما یا مسیح، این جا چه خبره؟ بعد از مدت طولانی، ممکنه من کسی باشم که نیاز به نجات داشته باشه. پیش خدا امیدوارم هنوز زنده باشی و بتونی اینو بشنوی. من تا زمانیکه بتونم از نظرها دور می‌مونم اما اینجا بدجوری سرده من باید زود پناهگاه پیدا کنم.
افکار لارا: اوه لعنت بهت جونا، وارد چه جهنمی شدی؟

محافظ

لارا، خدا رو شکر، فکر میکنم رد تو رو پیدا کردم. میدونست زنده هستی بیشتر از چند تن برف لازمه تا پرنده کوچیک منو بکشه. اتفاق عجیبی تو جنگل رخ میده و کار ترینیتی نیست. شخص دیگه ای از بالای درختها منو تماشا میکنه. من تو کوله ام مقداری غذا داشتم، اما دارم تمومشون میکنم. دیشب کنار یه کنده درخت مرده خوابیدم و وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم هدیه ای برام گذاشته شده بود. گوشت خشک شده، و برخی از انواع توت ها، همه در یک دستمال مرطوب پیچیده شده بودن. اولش فکر کردم خواب میبینم، اما... کسی در اینجا دنبال منه. امیدوارم که اونا دنبال تو هم باشن...
افکار لارا: شخصی جونا رو زیر نظر داره. مردم جیکوب باید بدونن که اون هیچ تهدیدی برای اونا نیست.

​​- گزارش عملیات

گزارش عملیات به اسناد ویژه در Rise of the Tomb Raider اشاره دارد. هر سند قطعه ای از پیامهای صوتی ضبط شده کنستانتین میباشد. شش سند گزارش عملیات در بازی وجود دارد.

مقاومت
ما حمله به دره رو بیست و چهار ساعت پیش شروع کردیم. انتظار مقاومت داشتم و ناامید نشدم. مردم دره فکر میکنن که ما رو شکست میدن اما هر چه سخت تر مبارزه کنن، عزم من قویتر میشه. اگه اونا از چیزی محافظت نمیکردن خودشون رو شهید نمیکردن. اونا تاب شکنجه رو نخواهند داشت. اونا خداباور هستن و به این مورد احترام میزارم ولی تو این نبرد تو طرف اشتباه قرار دارن. خیلی طول نمیکشه که دنیای بهتری توی دستان ماست.
افکار لارا: نیروهای ترینیتی با یه دستور جنون آمیز اینجان... .

دوباره متحد شدن
آنا ماسکش رو انداخت. ما بالاخره کاملاً با هم متحدیم. سالهای گذشته بدون اون دشوار بوده. وقتی من ضعیف هستم همیشه صدای اون بوده که بهم قدرت میداده و وقتی که اون امیدش رو از دست میداد، من اونو بهش بر میگردوندم... باید اعتراف کنم که نگرانشم. حالش داره بدتر میشه، آره، اما نگرانیم بخاطر اراده اونه. میترسم که بخشی از وجودش پیش کرافت‌ها باشه. اون باید ادای احساسات رو برای لرد کرافت در میاورد ولی احساساتش واقعی شدن و الان میترسم که احساساتش به لارا منتقل شده باشه.
افکار لارا: کنستانتین متعجبه که آنا بیش از حد احساساتی شده یا نه. آنا دقیقاً اون طوری که رفتارش رو توصیف کردم نیست...

زخمی
هر چه بیشتر به دل دره میزنیم بیشتر احساس اطمینان میکنم که برای این کار انتخاب شدم. با این احساس، زخمم شروع به خارش میکنه و یادآور هدف بالای منه. من کودکی بودم از شرارتهای جهان بی گناه که شبی با دردی جانکاه و فریادی به لبام از خواب بیدار شدم. خون از کف دستام چکه میکرد و وقتی بهش نگاه میکردم وحشت‌زده میشدم. منو برای چیزی نشون کرده بود. برای اینکه بتونم دستای خودمو داشته باشم نمیتونم این ماموریت رو رها کنم.
افکار لارا: اوه خدا... یه نفر این کار رو با اون کرده... یه نفر کاری کرده که اون وقتی بچه بود قدم تو این مسیر بزاره...

آمرزش
من به اسم خدا گناه کردم. قبلا کلی خون تو این دره ریخته شده و الان هم که دارم اینو میگم خونریزی ادامه داره. منو ببخش که کار الهی نیاز به قربانی داره و به معنای پاک بودنم نیست. منو ببخش که از زمانی که در جوونی دچار زخم شدم به نام تو گناه کردم. کسانی که خودم کشتم و کسانی که به دستور من کشته شدن رو بیامرز اونا نمیدونستن دارن چیکار میکنن. منو ببخش. منو برای اینکه کارایی که کردم هنوز ناکاملن ببخش. هنوز خون زیادی برای ریختن هست.
افکار لارا: کنستانتین مردیه که با ایمانش کنترل میشه... ایمانی که گمراه و باطله. اون به وسواسش گره خورده.


هدف
کرافت از هر نظر علیه ما کار میکنه. یه نفر شیرش کرده. عزم و اراده لرد کرافت خجالت آور بود. اون ترسو بود ولی دخترش یه چیز دیگه‌ست. امروز دستور دادم هیچکس جز من کرافت رو نکشه. میترسم ذهنمو مغشوش کنه. باید به خودم یادآوری کنم: هدفم یه کرافت مرده دیگه نیست. هدف منبع الهیه.
افکار لارا: ترینیتی سالها به دنبال منبع بوده و از خانواده من استفاده کردن تا پیداش کنن...

مصیبت
ما در ابتدای دنیای جدیدی هستیم. منبع الهی پیدا شده. کرافت در حالی که هنوز زنده هست، تبدیل به مهره سوخته شد. اما آنا ساعت به ساعت ضعیف‌تر میشه. صداش، اون صدایی که کل زندگیم میشناختم گرفته. ازش پرسیدم که آیا اون شب رو - شبی که خدا هدف رو تو دستام حک کرد و منو برگزید - به یاد میاره؟ اون گفت یادشه و بعد لبخند زد و گفت بعد این مصیبت دوباره چنین شبهایی خواهیم داشت. بخاطر اون باید قوی بمونم. ما منبع الهی رو تو اون شهر قدیمی پیدا میکنیم، خواهرمو نجات میدم و با هم این دنیا رو نجات میدیم.
افکار لارا: کنستانتین اهمیت زیادی به خواهرش میده... حتی اگه لازم بشه دنیا رو به آتش میکشه تا اونو نجات بده...

​​- یادداشت های تحقیق

یادداشت های تحقیق به اسناد مخصوصی که در Rise of Tomb Raider موجود است اشاره دارد. هر سند قطعه ای از گفته های ضبط شده آناست. شش سند از یادداشت های تحقیق در بازی وجود دارد.

خیانت

بالاخره خیانت هام رو رو کردم. لارا حقیقت رو میدونه. حالا درگیر احساسات عجیبی شدم، احساس ندامت میکنم. ندامت برای تکه ای از وجودم که تو اون سلول شکنجه باقی مونده. اما یه چیز دیگه هم هست. میدونم کنستانتین فکر میکنه که تعادلمو از دست دادم و وقتی که با کرافت‌ها گذروندم منو عوض کرده ولی اون اشتباه میکنه. این عوض شدن نیست یه جور عزم راسخه. میدونستم که لرد کرافت مرد باهوشیه و میدونم که دخترش هم رازهایی در سر داره. پس لارا میتونه به عنوان یه متحد ارزشمند باشه. به عنوان یه دشمن هم یه مشکل دشوار خواهد بود. باید مطمئن باشم که تکبر کنستانتین وقتی اون رو تصاحب میکنیم بیشتر نشه.
افکار لارا
بخشی از مجله شخصی آنا هست. اون سالهاست که خانواده من رو فریب میداده و من تمام این مدت بهش اعتماد کرده بودم.

میدان کار

دوباره تو میدانِ کاری عجیب هستم. مدت طولانی تو آسایش در عمارت کرافت خودمو حبس کرده بودم. اینجا، هیچ آسایشی وجود نداره. هوا سرده مواد غذایی کنسرو شده و سرد هستن. گروه به غیر از کنستانتین تو موقعیت سختیه. اما من خواستم اینجا باشم من باید اینجا باشم من کلاس وقت و تحمل رو ندارم. من و کنستانتین این سفر رو با هم شروع کردیم. من وقتی اون سرنوشتش رو رقم میزنه اونجا میمونم. بنابراین، نفس عمیقی میکشم. میذارم هوای سرد ریه هام رو بسوزونه. میذارم این رو بهم یادآوری کنه که هنوز زنده ام. و من رو برای سختی نهایی سرنوشتمون آماده کنه.
افکار لارا
صفحات بیشتری از یادداشتهای شخصی آنا هستن. اون بیشتر از زمانی که من اون رو می شناسم برای ترینیتی کار میکنه. هر چی که من دربارش میدونم دروغه...

ترسناک و گمشده

هرچه بیشتر به اعماق دره فشار میاریم بیشتر خودم رو که به خرابه ها خیره شده و در اندیشه مرگ و میره می‌بینم. این ساختارها قرنهاست که در انتظار این لحظه هستند. میتوانم پیش بینی شون رو حس کنم. خود سنگ میخواد که ما موفق شیم. چی میتونه جلومون رو بگیره؟ بی ایمانان ترسناک و گمشده. اونایی که این منبع رو برای مدت طولانی از تثلیث پنهان کردن. ما همون افرادی هستیم که از آنچه اینجا پنهان شده استفاده میکنه همانطور که قرار بود مورد استفاده قرار گیره. این جهان بسیار فاسد، پوسیده، و بیمارتر از اونیه تا با هر وسیله دیگه ای جز ترینیتی نجات پیدا کنه. ما ارتش خودمون رو خواهیم داشت. یک مرد صالح اون رو رهبری میکنه. کنستانتین اون مرد خواهد بود.
افکار لارا
بخش دیگری از یادداشت های شخصی آناست. او کاملاً در مورد کنستانتین دچار هذیان شده...

گمشده در خاطرات

این بیماری لعنتی. بدن من رو خراب میکنه و اکنون ذهن من رو نیز تهدید می کنه. جوش میارم و تو خاطرات گم میشم... تو فکرای روزی که لرد کرفت درگذشت. چطور برنامه تغییر کرد. چطور ما چند ما شکست خوردیم و قبل از اون، روزهای آغازین من با ترینیتی... یادگیری تاریخچه های مخفی جهان و آموختن اینکه وظیفه ما اینه که جهان رو نجات بدیم. و خیلی دورتر از اون... به دوران کودکی فکر میکنم. کنستانتین و من که فقط یکدیگر رو برای اعتماد داشتیم. سپس خودم رو رها میکنم و به زمان حال برمیگردم. من همیشه کاری رو که باید انجام میدادم انجام دادم. این بار هم وضع تغییری نمیکنه.
افکار لارا
یادداشت شخصی آناست. هر بیماری که بهش مبتلاس داره شروع به تحت تاثیر قرار دادن ذهنش میکنه. اما به نظر نمیرسه که قبل از این هم از سلامت روانی کاملی برخوردار بوده باشه...

یادداشت های تحقیق به اسناد مخصوصی که در Rise of Tomb Raider موجود است اشاره دارد. هر سند قطعه ای از گفته های ضبط شده آناست. شش سند از یادداشت های تحقیق در بازی وجود دارد.

خیانت

بالاخره خیانت هام رو رو کردم. لارا حقیقت رو میدونه. حالا درگیر احساسات عجیبی شدم، احساس ندامت میکنم. ندامت برای تکه ای از وجودم که تو اون سلول شکنجه باقی مونده. اما یه چیز دیگه هم هست. میدونم کنستانتین فکر میکنه که تعادلمو از دست دادم و وقتی که با کرافت‌ها گذروندم منو عوض کرده ولی اون اشتباه میکنه. این عوض شدن نیست یه جور عزم راسخه. میدونستم که لرد کرافت مرد باهوشیه و میدونم که دخترش هم رازهایی در سر داره. پس لارا میتونه به عنوان یه متحد ارزشمند باشه. به عنوان یه دشمن هم یه مشکل دشوار خواهد بود. باید مطمئن باشم که تکبر کنستانتین وقتی اون رو تصاحب میکنیم بیشتر نشه.
افکار لارا
بخشی از مجله شخصی آنا هست. اون سالهاست که خانواده من رو فریب میداده و من تمام این مدت بهش اعتماد کرده بودم.

میدان کار

دوباره تو میدانِ کاری عجیب هستم. مدت طولانی تو آسایش در عمارت کرافت خودمو حبس کرده بودم. اینجا، هیچ آسایشی وجود نداره. هوا سرده مواد غذایی کنسرو شده و سرد هستن. گروه به غیر از کنستانتین تو موقعیت سختیه. اما من خواستم اینجا باشم من باید اینجا باشم من کلاس وقت و تحمل رو ندارم. من و کنستانتین این سفر رو با هم شروع کردیم. من وقتی اون سرنوشتش رو رقم میزنه اونجا میمونم. بنابراین، نفس عمیقی میکشم. میذارم هوای سرد ریه هام رو بسوزونه. میذارم این رو بهم یادآوری کنه که هنوز زنده ام. و من رو برای سختی نهایی سرنوشتمون آماده کنه.
افکار لارا
صفحات بیشتری از یادداشتهای شخصی آنا هستن. اون بیشتر از زمانی که من اون رو می شناسم برای ترینیتی کار میکنه. هر چی که من دربارش میدونم دروغه...

ترسناک و گمشده

هرچه بیشتر به اعماق دره فشار میاریم بیشتر خودم رو که به خرابه ها خیره شده و در اندیشه مرگ و میره می‌بینم. این ساختارها قرنهاست که در انتظار این لحظه هستند. میتوانم پیش بینی شون رو حس کنم. خود سنگ میخواد که ما موفق شیم. چی میتونه جلومون رو بگیره؟ بی ایمانان ترسناک و گمشده. اونایی که این منبع رو برای مدت طولانی از تثلیث پنهان کردن. ما همون افرادی هستیم که از آنچه اینجا پنهان شده استفاده میکنه همانطور که قرار بود مورد استفاده قرار گیره. این جهان بسیار فاسد، پوسیده، و بیمارتر از اونیه تا با هر وسیله دیگه ای جز ترینیتی نجات پیدا کنه. ما ارتش خودمون رو خواهیم داشت. یک مرد صالح اون رو رهبری میکنه. کنستانتین اون مرد خواهد بود.
افکار لارا
بخش دیگری از یادداشت های شخصی آناست. او کاملاً در مورد کنستانتین دچار هذیان شده...

گمشده در خاطرات

این بیماری لعنتی. بدن من رو خراب میکنه و اکنون ذهن من رو نیز تهدید می کنه. جوش میارم و تو خاطرات گم میشم... تو فکرای روزی که لرد کرفت درگذشت. چطور برنامه تغییر کرد. چطور ما چند ما شکست خوردیم و قبل از اون، روزهای آغازین من با ترینیتی... یادگیری تاریخچه های مخفی جهان و آموختن اینکه وظیفه ما اینه که جهان رو نجات بدیم. و خیلی دورتر از اون... به دوران کودکی فکر میکنم. کنستانتین و من که فقط یکدیگر رو برای اعتماد داشتیم. سپس خودم رو رها میکنم و به زمان حال برمیگردم. من همیشه کاری رو که باید انجام میدادم انجام دادم. این بار هم وضع تغییری نمیکنه.
افکار لارا
یادداشت شخصی آناست. هر بیماری که بهش مبتلاس داره شروع به تحت تاثیر قرار دادن ذهنش میکنه. اما به نظر نمیرسه که قبل از این هم از سلامت روانی کاملی برخوردار بوده باشه...